بزرگترین ویژگی اش چند وجهی بودنش است که او را به یک جوان موفق تبدیل کرده است. «سید محمد حسینی» ساعی، پرتلاش و پیگیر است. نقطه قوتش علمی بودنش است. کارشناسی ارشد الکترونیک است، اما هر کاری را دوست دارد، یاد میگیرد و به خاطرش دست به تحقیق میزند.
از سیمکشی خودرو تا نصب دوربین مداربسته و دزدگیر را بلد است. مونتاژ رایانه، تعمیرات گوشیهمراه، تعمیرات مادربرد رایانه و لوازم خانگی و طراحی سایت فقط بخش اندکی از تواناییهای اوست.
برنامهنویس قهاری است که میتواند کنترل هر دستگاه صنعتی غولپیکری را به عهده بگیرد. توانایی که بارها آن را به اثبات رسانده است. متولد ۶۹ است و مسئول فنی یک شرکت معتبر.
پاسخ سؤالات فنی، کلاسهای آموزشی و پروژههای شرکت با اوست. کارش کنترل ابزار دقیق اتوماسیون صنعتی و روباتیزه کردن خطهای تولید است. پروژههای زیادی از زیر دست او رد شده است و دستگاههای متعددی بقای کارشان را مدیون او هستند.
مونتاژ همه رایانههای شرکت دست او را میبوسد. حتی سیستم امنیتی و دوربینهای مدار بسته دفترشان را خودش نصب میکند. تلفن سانترال مجموعه را به راه میاندازد و رایانههای شرکت را هم شبکه میکند.
طراحی سایت شرکت با خودش است. سایت خیریه امام رضا در طرق را هم او نوشته تا کار راه انداز محلهاش هم باشد. ادعای حرفهای بودن ندارد، ولی او در کار خودش یک حرفهای است که هر علامت سؤالی را به پاسخ میرساند و اگر به مسئلهای برخورد کند آنقدر پیگیر میشود تا آن را حل کند. او یک مهندس واقعی است که به عنوان نیاز ندارد.
اولین پروژهاش بازسازی دستگاه اتوکلاو در بیمارستان امامرضا (ع) است. دستگاه آتش گرفته و دیگر کسی نمیتواند آن را راه بیندازد. محمد با همکارانش آن را مهندسی معکوس میکنند و دوباره راهاندازی میکنند.
بعد از آن پروژههای زیادی به سرانجام میرساند. «دستگاه اینورتر» در خط تولید لولههای پلیاتیلن را به کار میاندازد. میگوید: «همین الان خیلیها ممکن است با شک و شبهه سراغ چنین پروژهای بروند.
ولی آن زمان ما رفتیم و موفق شدیم». خط تولید دونات را انجام داده است. او باید تمام مراحل کار را بداند از ساخت خمیر و میزان ورز و کنترل رطوبت و برش خمیر و ورود به دیگ و... مرحله به مرحله باید پیش برود.
همه چیز اتوماسیونی تنظیم میشود. از مراحل پخت و میزان حرارت تا سردشدن و بستهبندی. اتوماسیون کنترل فشار پمپهای آتشنشانی یکی از هتلهای بزرگ مشهد دست او بوده است.
رزومه اش پر است از پروژههای بزرگ و تقدیرنامههایی که برای آنها دریافت کرده است. تابلوهای کنترل آبرسانی، دستگاه تولید گوش پاک کن، خط تولید ماسک بهداشتی، راهاندازی کمپرسورهای کارخانه آب معدنی و.
حالا انگار به خلقوخوی دستگاههای مختلف آشناست. بارها برنامهها را نوشته و میداند که هر دستگاهی چه قلقی دارد. حتی آنقدر کار کرده که میتواند حدس بزند الگوریتم این برنامه به چه شکل است.
اینها به دوران دبیرستانش برمیگردد که فعالیتهای برنامهنویسی را جدی گرفته است و حالا زمان برداشت از آن ماحصل است. میگوید: «دانشگاه خیلی به دردم نخورد». معتقد است دانشگاه فقط برای بزرگ کردن دایره دوستانش مؤثر بوده است.
با این حال پشیمان نیست، چون گستره نگاهش را افزوده است. پایان نامهاش هم یک صفحه لمسی سه بعدی است که بتواند فشار و فاصله را درک کند و روی نمایشگر نشان بدهد. اختراعی که هیچ وقت به ثبت نرساند.
آن را هم به همان سرخوردگی دوران دبیرستان ربط میدهد که دیگر تمایلی به ثبت هیچ اختراعی ندارد. داوران جشنواره خوارزمی یک بار او را تحقیر میکنند و برای همیشه او را از این مسیر دور میکنند.
فیلم کوتاهی هم درباره اختراع نوجوانانهشان میسازد. رول پلاکی که با محدودیت ابزارهای دستی نمیتواند خیلی استاندارد باشد، اما ایده جالبی دارد. ابعادش بزرگتر از معمول است و نمیتواند نظر داوران را جلب کند. میگوید: «در عالم بچگی توانم همین بود. ولی آن برخورد بد باعث شد دیگر سراغش نروم».
همه از اشتباه کردن میترسند. او هم. سال ۹۳ دستگاهی را که میخواهد نصب کند حدود ۵۰ میلیون تومان قیمت دارد. بهایی که برای او سنگین و جبران ناپذیر است، ولی به دانشی که دارد تکیه میکند.
میگوید: «با خودم میگفتم من این دستگاه را میتوانم راه بیندازم، چون اطلاعات کافی دارم». او سر پروژههای زیادی رفته و تجربه را هم به کولهبار دانشش اضافه کرده است و همین او را بیباک کرده است تا نهراسد.
در پروژه پگاه، دیگران فکر نمیکنند از پسش بر بیاید، ولی میتواند. مسیر سختی را پیش رو دارد تا بتواند اعتماد دیگران را جلب کند. چهره جوان، جثه ظریف و بیست و چند سال سنش باورپذیریاش را کمی برای دیگران سخت میکند.
سر پروژهها با او برخورد مناسبی ندارند. خیلی وقتها شنیده است که یک بچه میخواهد کار ما را انجام بدهد. میگوید: «چهرهام غلطانداز بود». کافی است کمی در محاسبات دچار خطا شود تا خسارت مالی و فنی زیادی به کارخانه وارد شود.
پروژهای ریسکپذیر و پرخطر که میتواند هم او را به دردسر بیندازد و هم شرکتش. پا پس نمیکشد. میگوید: «آن پروژه را به نحوی انجام دادم که حتی مسئولان فنی کارخانه هم متعجب وخوشحال بودند».
هنوز هم پگاه از آن پروژه بهره میبرد. قبل از آن فشار به صورت دستی تنظیم میشود، ولی حالا چندسالی است که حاصل علم و جسارت یک جوان ختم به خیر شده و آنها را هم از دردسر خطاهای انسانی و نوسانات فشار آب نجات داده است. پروژهای با ۰.۱ خطا که هنوز هم با دقت در حال کار است.
پروژه را به نحوی انجام دادم که حتی مسئولان فنی کارخانه هم متعجب وخوشحال بودند».
دوران ابتدایی است که برادرش او را با دنیای صفر و یک رایانهها آشنا میکند. مشوقی که او را وادار میکند به سمت مهندسی اولین گامها را بردارد. مونتاژ و شبکهسازی کامپیوترهای شخصی اولین کاری است که میآموزد.
تا مدتها دفتر فروش و فنی قطعات رایانه در طرق دارند. زمانی که میخواهد انتخاب رشته کند برادرش او را از ورود به کامپیوتر منع میکند تا اولین جرقهها برای هدایت او به سمت الکترونیک زده شود.
محمد میگوید: «من در حد حرفهای کار کامپیوتر را بلد بودم. برادرم میگفت در این رشته وقتت هدر میرود. تو بیشتر از یک دیپلمِ کامپیوتر بلدی». محمد در هنرستان چمران ثبتنام میکند.
جایی که زمانی قرار بوده خط تولید تلویزیونهای سونی باشد. تجهیزات پیشرفته همراه با استادان مجرب محصل ژاپن او را به سمت بهترین دوران آموزشی سوق میدهد. تعمیرات گوشی همراه را قبل از دیپلم فرا میگیرد که با رشتهاش هم قرابت بیشتری دارد.میگوید: «هر وقت مشکلی داشتم خیلی سؤال نمیکردم. بیشتر به دنبال تحقیق میرفتم».
خرابکاری هم زیاد کرده است. گاهی حتی دستگاهی را خراب کرده و دیگر نتوانسته است درست کند، اما انگار برخوردها او را آنقدر سرخورده نکرده است تا از کارش دست بکشد.
بارها گوشی خودش را به جای تعمیر خراب میکند تا جایی که مجبور میشود دوره تعمیرات گوشی همراه را بگذراند تا مشکلاتش را خودش حل کند. درباره بقیه وسایل هم همینطور است.
شبکه کامپیوتر را همین طور یاد میگیرد. میخواند و مطالعه میکند تا به آن کار مسلط شود. نمیشود و نمیتوانم در مرام او نیست تا الان که مسئول فنی یک شرکت معتبر است و شاید به این راحتی کسی را نتوانند جایگزین او کنند. کسی که در هر علمی سررشتهای دارد و میتواند در علوم مختلف مهندسی دستی بر آتش داشته باشد.
آن دست به آچارشدنهای بچگی را بزرگترها تعبیر به خرابکاری میکنند، ولی حسینی از آن به فنی بودن یاد میکند. تعمیر و مونتاژ کردن وسایل دیگر برایش کاری ندارد. در همان کودکی برای دوچرخه یا موتورش نیاز ندارد به تعمیرگاه برود.
میگوید: «خودم سازو کارش را به دست میآوردم». برادرش نمیگذارد که روی سیستمش بازی نصب کند و به جای آن فتوشاپ را به او میآموزد. قبل از آن با نرمافزار سادهای مثل پینت کار میکند که میتواند نقاشیها و طرحهای ساده را با آن بکشد.
اما آشنایی با فتوشاپ برایش شگفتیهای دیگری دارد. فتوشاپ در طراحیها کمکش میکند تا دستش باز باشد، ظاهر گرافیکی طرح هایش را شکیل و زیباتر بسازد. سیستمش را روشن میکند و یک صفحه نمایش تردمیل با ویژگیهای خاص را نشان میدهد که برای اولین بار در ایران ساخته میشود. طراحی صفحهاش به زمانی برمیگردد که به جای بازی، فتوشاپ را میآموزد.
برنامهنویسی را در هنرستان آموزش میبیند، ولی همان را هم غیرکاربردی نمیگذارد بماند. اولین برنامهای که مینویسد یک اتوران سیدی است تا الان که سراغ سختترین برنامهنویسیها میرود.
میگوید: «اگر کسی بتواند الگوریتم بنویسد میتواند خیلی راحت با ماشینها صحبت کند. زبان برنامهنویسی که الان کار میکنم لَدِر است. زبانی برای تجهیزات صنعتی. الگوریتم همان است، ولی ابزارها متفاوت است».
سال ۸۷ دانشگاه در رشته الکترونیک پذیرفته میشود و تعمیرگاه گوشی همراه را جمع میکند. از سال ۸۹ سه ماه تابستان را در یک شرکت کارآموزی میکند. کارشناسی قبول میشود، ولی آنجا را رها نمیکند.
با شروع ارشد مسئول شرکت به او فرصت میدهد تا در آنجا مشغول به کار شود. مسئول فنی شرکت میشود. او حتی پیشنهاد کلاس آموزشی را هم میدهد. میگوید: «ریسک کردم».
کلاسهایی که سطح علمی خودش را هم بالا میبرد. ترسهایش برایش مانع نبوده بلکه او را وادار کرده است با دقت، تعهد و مطالعه بیشتری گام بردارد. ارشد را در دانشگاه علوم و تحقیقات نیشابور میخواند.
او آمیختهای از برنامهنویسی و الکترونیک را در مسیر هدفش استفاده میکند. برنامهنویسی که در نوجوانی آموخته است به او کمک زیادی میکند. او میگوید: «دانشگاههای ما بیشتر روی بحث تئوری کار میکنند.
مهندس برقی که دانشآموخته میشود حتی سؤالات ساده را نمیتواند پاسخ بدهد. سیستم دانشگاه همین است. کاردانی که گرفتم اصلا کارایی الان را نداشتم». اوایل کار آموزشیاش رفیق جارو و خردهکاریهای دفتر میشود و حالا نمیگذارد کارآموزانی که میآیند این مسیر را طی کنند.
میگوید: «کارآموزانی که با من کار میکنند با خودم سر پروژه میبرم. سعی میکنم که بدون تجربه از اینجا بیرون نروند». سیستمی که در نظام نانوشته کارآموزی وجود دارد این است که حسینی با آن موافق نیست: «من هم ابتدا ۹۰ درصد پادویی میکردم و ۱۰ درصد کار بود.
من اجازه میگرفتم و از وسایل مهندس استفاده میکردم». حدود ۲ سال بدون دریافت حقوق کار میکند. تلاشهای پیگیر و مستمر او نشان میدهد که میخواهد فراتر از بقیه باشد. مدام در کار مسئول فنی شرکت سرک میکشد تا ببیند چه میکند.
کسی که به نظرش کارش خیلی درست است. حالا همان جا ایستاده است تا یکی از معدود کسانی باشد که رویاهایشان تحقق یافته است. میتوانم یک فعل غریبه و دور برایش نیست. یک شعار نیست.
او توانستن را به خود و دیگران ثابت کرده است. همین سماجت او در آموختن است که دیگران را وادار میکند تا او را بپذیرند. میگوید: «اصل کارآموزی این است که خودت را نشان بدهی». اولین حقوقش را سال ۹۲ میگیرد.
وقتی میبیند برنامهای که نوشته پاسخ میدهد و دستگاه بدون ایراد کار میکند برایش ارزش زیادی دارد. تمام وقت و انرژیاش را روی کارش میگذارد. گاهی پای کارهایش به خانه هم کشیده میشود که همسرش صبوری میکند.
میگوید: «زمانی برای یک دستگاه تا ۱۲ شب کارگاه بودم. از شرکت با اتوبوس میرفتم. ۱۲ شب به سختی خودم را به خانه میرساندم. وقتی دستگاه کار کرد واقعا کیف کردم و خستگیام در رفت. یا دستگاهی که در کارخانه پگاه قرار شد راه اندازی کنم.
از وقتی رفتم مسخره میکردند و میگفتند بچه آوردید که دستگاه را راه بیندازد. شیر ۵۰ میلیونی خراب شود این بچه میخواهد جواب بدهد. یک میز و یک چهارپایه نمیدادند من رویش بنشینم. لپتاپم را روی زمین میگذاشتم.
زمانی که دستگاه راه افتاد همانها اعتراف میکردند چقدر قشنگ کار میکند. ماه رمضان دهان روزه کار میکردم. واقعا به پول فکر نمیکردم. همش ذوق و عشق به کار بود. پروژهای رفتم که یک دستگاه پیشرفتهاش خراب شده بود و در ایران نبود. یک نفر که با شصت پایش دستگاه را روشن و خاموش میکرد حقوقش از من بیشتر بود.
من آنجا رویم نمیشد بگویم چقدر حقوق میگیرم، ولی وقتی دستگاهش راه افتاد خیلی چسبید». بیشتر از دستمزدی که برای کار میگیرد از حل مسئلهای که روی یک دستگاه انجام میدهد، لذت میبرد.
میگوید: «ایده در ذهنم زیاد دارم. بحث پیاده سازیاش کمی سخت است. بیشتر مهندسهایی که دانشآموخته میشوند یک سری ایده در ذهنشان دارند که هزینهبر و زمانبر است». او از ایدههای زیادی صرفنظر کرده است.
ایدههایی که هر کدام میتوانند یک اختراع باشند. او به این فکر کرده است که میخواهد ازدواج کند، خرج زندگی بدهد، اجاره خانهاش را تأمین کند. میگوید: «همین موانع نمیگذارد ما به دنبال ایدههایمان باشیم. اکنون روی بردهای الکترونیکی کار میکنم.
در حال انجام کارهای دستگاهی هستم که از خارج وارد میشود. میخواهم تولیدش کنم. کاری که اولین نمونه در ایران است». البته هیچگاه دنبال ثبت اختراع نیست و میگوید: «من یک بار شکست خوردم دیگر پیاش نرفتم».
نوع برخورد یک آدم در ذهن دیگری آنقدر ماندگار میشود که از بحث اختراع و ثبت اختراع بیرون میآید و دنبال ایدههای دیگرش هم نمیرود. البته در کشور ما بعضی از مهندسان ایدهشان را به دستگاهسازها میسپارند و از خیرش میگذرند.
یکی از کارهایش در شرکت مشاوره است که برای خرید قطعات مختلف به مشتریها راهنمایی میدهد. گاهی هم کلاس آموزشی میگذارد. حسینی نسبت به سنی که دارد پروژههای بزرگی را به سرانجام رسانده تا تجربهاش را بزرگترهای او نداشته باشند.
خیلی وقتها همکارانی که پای کلاس درس او مینشینند سالها از او بزرگتر هستند. وقتی در مقام مسئول پاسخ فنی قرار میگیرد نمیداند این پرسش و پاسخها چقدر برای او آورده علمی دارد. اما حالا نتیجه تمام مشکلاتی که راهحلش را از او پرسیدهاند و او برای کشف آنها آرام ننشسته، کولهباری از تجربیات مختلف است که ظرف علم او را سرریز کرده است.
میگوید: «هرچه با کارخانههای متفاوت کار کنیم تجربیات بیشتری به دست میآوریم». گاهی کسی زنگ میزند و مسئلهاش را میگوید. تلفن را قطع میکند و شروع به مکاشفه میکند. او هم درگیر کار او میشود. اینجا یکی دونات تولید میکند و دیگری پارچه. یکی پلاستیک میزند و یکی لبنیات.
مطالعه قسمت اعظم کارش است. با محدودیت منابع هم روبهرو است، اما میگوید: «برنامهنویسی این دستگاهها را زمانی که یاد گرفتم هنوز منبع فارسی نداشت». دستگاه چینی را به او میسپارند. قبل او ۳ نفر شانسشان را روی دستگاه با دستمزدهای بالا امتحان کردهاند.
با زبان راهنمای همانجا. دستگاهی که حتی برچسب کلیدهایش هم به چینی نوشته شده است تا وقتی تنظیماتش به هم میریزد دیگر کسی نتواند با آن کار کند. برنامهاش را دوباره مینویسد. روی دستگاهی که یک گروه فکر کرده و برنامهریزی کردهاند به تنهایی وقت میگذارد.
نوشتن برنامه برای دستگاهی که مکانیکش کامل است سخت است. راهنمای او کلیپ چند ثانیهای است که نشان میدهد دستگاه چگونه کار میکند. حسینی از روی آن فیلم دستگاه را دوباره راهاندازی میکند.
یک ماهی روی آن زمان میگذارد در حالی وقتی از دستمزدش میگویم با خنده پاسخ میدهد: «بیشتر باب آشنایی شد». پروژههای با ریسک بالا را دوست دارد و گاهی خارج از ساعت کاریاش برایشان وقت میگذارد.
با چند تن از دوستانش کانال اعلامیه طرق راه انداختهاند. نمیخواهد بیتفاوت نسبت به محله کودکیاش باشد. فرمانده پایگاه شهید کامیاب طرق است. کارهای فرهنگی بسیج را هم از قلم ننداخته است. مسجدشان مراسمی دارد که خودش پای کار است.
از بنر تا دعوت مهمان و راهاندازی سیستم صوت. حتی گاهی کلاسهای آموزشی درسی برای بچههای پایگاه میگذارد و کلاس زبان و ریاضی برای کسانی که دوست دارند. وقتی از سر کوچه وارد میشود تا وقتی کلیدش را توی قفل بچرخاند هرکدام از اهالی به او کاری سپردهاند.
گاهی حتی مهمانی او تبدیل به جایی برای تعمیر وسایل خراب میزبان میشود. از آیفون تا تلویزیون. او نمیتواند نه بگوید و همین کم وقتی و سرشلوغی او را گاهی بدقول هم میکند، ولی خیلی وقتها کار راهانداز محله است.
دلش نمیخواهد کسی را برنجاند و گرنه حجم و گستردگی کارهایی که از او میخواهند از تعویض ویندوز لپتاپ تا لامپ سوخته راه پله را در بر میگیرد. خیلی وقتها مشکلات ماشین پدرش را هم خودش حل میکند. از سیمکشی تا تعویض لامپ و نصب دزدگیر خودرو پدرش مدیون توانایی مهندس خانه است که این کارها برایش شبیه کاردستی میماند.
* این گزارش سه شنبه ۱۴ اسفند سال ۱۳۹۷ در شماره ۳۲۵ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.